۱۳۹۳ فروردین ۱۳, چهارشنبه

شعله پاکروان ....مادر ریحانه جباری چهارشنبه ...۱۳ فرورین ۲ اپریل ۲۰۱۴ ..


.......................................
امروز دخترم دوباره تلفن کرد و چیزی رو برام خوند که خودش اسمش رو گذاشته وصیت نامه. میگه نمیخوام در اون شب کذایی و در انفرادی اینو بنویسم. من با هر کلمه ش لرزیدم. ولی به عنوان تنها خواسته ای که داشت ، نمیتونستم چیزی بگم. از روز شنبه تمام قدرت و روابط اداریم رو در خدمت انجام خواسته دخترم به کار میگیرم. ولی انتشار متن آخرین خواسته رو به زمان دیگری واگذار میکنم.گاهی مادر بودن خیلی سخته و گاهی طاقت فرسا. وقتی مینوشتم ، پیش خودم گفتم "کاش سنگ بودم ، اما مادر نبودم" . جنگ عقل و احساس مادرانه ، درونم رو تکه پاره کرده و نمیدونم توانی برام میمونه برای هفته های سخت آینده؟ آی ی ی ی مادرای ایرانی ، جوون یا مسن فرقی نمیکنه ، سرتون رو به اسمون بگیرین و دعام کنین. از خدا بخواین تاب بیارم و ایمانم رو از دست ندم. محتاج دعای همه هستم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر