۱۳۹۳ فروردین ۱۶, شنبه

مادر ریحانه جباری ;


سالها پیش ، وقتی ریحانه بسیار کوچک بود و من تازه داشتم مادری رو تمرین میکردم ، همسرم در جبهه غرب ایران و دور از ما بود. دلش نمیومد تفنگ بگیره دستش. میگفت وقتی متلاشی شدن بخشی از بدن یک سرباز رو از نزدیک میبینی چیزی در درونت نابود میشه. ولی جنگ بود و شوخی بردار هم نبود. برای همین رفته بود در بخش دیگری و با کامیون ، خاک میبرد برای ساختن خاکریز. قبلش در جزیره مجنون و سومار و صالح آباد و ... آخرش در چار زبر و اطراف سرپل ذهاب. اون موقع من یک زن جوان بودم که درس میخوندم و در مرکز هنرهای نمایشی وزارت ارشاد کار میکردم. اگر چه دلم برای کشته های هر دو طرف میسوخت و همه ش میگفتم اینایی که میفتن رو زمین و غرق خونن ، یه زمانی اندازه ریحانه بودن و زنی براشون لالایی خونده. فارسی یا عربی فرقی نداره. زنی همه عشقش رو با شیری که به اون بچه داده نثارش کرده. چه سرنوشت تیره ای برای اون زن رقم خورده که حالا باید دل نگران جوونش باشه و بعد باید سیاهپوش و عزادار. خدا رو شکر میکردم که پسر ندارم تا یه روزی مجبور باشم در جنگی دل نگران ، هر روز رو به شب تبدیل کنم. جوون بودم و خام. این روزها رو پیش بینی نمیکردم. به هر حال سالها گذشت.حالا که ریحانه شده فکر و ذکر شب و روزم ، غمش شده خوره وجودم ، کسانی اومدن تا کمک کنن ریحانه رو برگردونم خونه. من فارغ از زنده باد و مرده باد حزبی، یا گرایش های سیاسی و مذهبی اهمیت فداکاری رو درک میکنم. اما خدا نکنه که ریحانه من باعث بشه خدشه ای به آرمان هایی که داشتم وارد کنه. هرکس که یاری میکنه فقط داره از یک دختر مظلوم حمایت میکنه و این دلیلی بر مشارکت ما در افکار و عقاید حزبی نیست. شاید خیلی از دوستای هنرمندم در این سالها با من کل کل های عقیدتی داشتن. خیلی ها اصلا افکار منو قبول نداشتن ولی حالا در کنار همیم. به این افق نگاه میکنیم که نقطه مشترک ما فریاد حمایت از یک دختر جوونه. درد مشترک ما پیدا کردن راهیه برای برون رفت از این بن بست که قوه محترم قضائیه برای ما و خانواده مرحوم درست کرده. ما روی نقاط اختلاف عقیدتیمون تاکید نمیکنیم. همه مون انسانیم و با شرف و وجدان . به همون اندازه که ریحانه رو میخوام ، برام مهمه پسر کوچیکه و دختر مرحوم هم آسیب کمتری ببینن. اگه ریحانه آزاد بشه و برگرده خونه ، هر چی بلدم از تئاتر درمانی براش بکار میگیرم تا آسیبی که در این سالها خورده جبران کنم و اگه همسر مرحوم اجازه بده ، همون کار رو برای دختر و پسرش انجام میدم. عزیزانی که نگرانید از ورود بعضی احزاب و گرایش های سیاسی به این عرصه، نگران نباشید . همه میدونند که ریحانه به هیچ عنوان تخته سیاهی برای تمرین حزبی نیست. عرصه ای برای ابراز وجود سیاسی نیست. روی نقطه مشترکمون تکیه میکنیم : نجات دختری از اعدام و مرهمی برای قلب رنجیده خانواده ای که در اون اتفاق شوم ، هیچ نقشی نداشتند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر